ایران زیبا تمدن برتر
اجتماعی با نگرش به مسائل روز اجتماع و تاریخ

برده و بردگی دو واژه ای که قرن ها پیش فکر بشر را مشغول خود ساخته بود افرادی در فکر استفاده از انسان ها به عنوان برده و عده ای به فکر فرار از بردگی، می توان به جرات گفت این واژه های زشت در کشورهای متمدنی چون مصر باستان، یونان، آتن، و بعدها روم و ایران وجود داشت و به آن عمل می شد. حال در بعضی از ملل شرایط برای بردگان آسان تر مانند ایران آن هم در دوران های خاص مانند عصر کوروش و داریوش و بعضی ملل رفتارها خصمانه تر و وخیم تر.

مسئله ی برده چنان جزء لاینفک زندگی بشر شده بود که متاسفانه بزرگانی چون ارسطور وافلاطون بر این باور بودن که برده داری جزء جداناپذیر زندگی است؛ به انسان در قالب اشیاء نگاه می شد و بروی انسان که احسن مخلوقات است بر حسب نیروهای فیزیکی و گاه فکریشان قیمت گذاشته می شد. کلمات ناهنجاری چون غلام و ارباب همیشه فکر انسان های روشن ضمیر و حق طلب را آزار داده و همیشه چون مته مغز پاکشان را آزرده است.

عصری بر انسان گذشت که جان و شخصیت عده ای کثیری از انسان ها در دست عده ای قلیلی بود فقط لازم است سری به کتاب های تاریخی بزنیم و قیاسی نسبی بین جمعیت بردگان و مردم آزاد در بعضی ملل داشته باشیم. انسان وقتی صفحه های تاریخ را ورق  می زند ناخودآگاه در بعضی از صفحه ها بخود می بالد از تفکر پاک انسانی و در صفحه های شرمسار می گردد. وقتی رفتار بعضی از شاهان را درحین قدرت با کشورهای تسخیر شده می نگرد ابراز خشنودی می نماید از رفتارهای که به حق بایستی از انسان سر بزند، اما وقتی حقارت های که به تعدادی از انسان ها روا داشته می شد دیگر نمی توان لقب حیوان متفکر را به قول فلاسفه  به انسان داد زیرا که اگر فکر می کرد، چنین اعمال  قبیحی را انجام نمی داد بلکه کلمه نخست هم زیادی بود وقتی که می خوانیم که اربابی برده خود را برای تنبیه در استخری پر از تمساح می اندازد و از مثله شدن او ابراز غرور و شادی می نماید چه احساسی می توان پیدا کرد.

زمانی که اهرام ثلاثه مصر را می نگریم از یک سو روح تمدن را درآن می یابیم و بر این تفکر انسان که منجر به خلق چنین بناهای شده است ارزش می نهیم و از سوی چون سکوت اختیار می کنیم و بدون حرکت به دیوارهای با شکوه این بناهای زیبا می نگریم فریادهای هزاران انسان بی گناه که خونشان پایمال شده است را می شنویم انسانهای که فقط جرمشان این بوده است که ملتشان تسخیر شده و یا از طبقات پست جامعه بودند. خوب شما علت این هم رنج و مشقت که به انسانها روا داشته می شد را حاصل چه تفکری می دانید، این گیاه زشت بدبو را حاصل کاشت و برداشت چه بذری می دانید. آیا انسان به نوبه خود می خواهد بنده شخصی دیگر باشد و مرتب سر تعظیم در مقابل دیگران خم نماید، اگر چنین است پس چرا کاوه ها و اسپارتاکوس ها بوجود آمدند و یا  بگوئیم همه شخصیت های این چنینی دروغ است وضحاک ها و مارکوس کراسوس ها انسان های صالح و شایسته.

اگر چنانچه سرشت واقعی انسانی حاکم بود شخصی پیدا می شد که گلادیاتور شود و در میدانهای رعب آور به ستیز با انسانی دیگر یا حیوانات درنده بپردازد، مگر انسان نباشد.پس چه دلایلی باعث بوجود آمدن این نقطه ننگین جامعه بشری بنام برده و برده داری شد.آیا این زیاد خواهی و روح خودبینی و بزرگ تر پنداشتن انسانی به انسان دیگر یا ملتی بر ملت دیگر نبود. وقتی خوب می نگریم می بینم ملت های گذشته از طبقات خاصی تشکیل یافته بود در ایران خودمان عصر هخامنشی هفت خانواده بالاتر از همه ملت بودند در روم یک قسمت اشراف بودند که شامل سناتورها، قضات،و حکام می شد و قسمت دوم شوالیه ها که شامل بازرگانان و ثروتمندان می شد در همه این ممالک منصب های حکومتی بین همین افراد محدود تقسیم می شد  پس مردم و نقش آنها چه می شد ؟ لذا فاصله های زیادی بین مردم و صاحب منصبان بوجود آمده بود. آری از دسترنج و زحمت مردم عامه این گروه ها ارتزاق می کردند و مردم پلی بودند برای عیش و نوش  و راحت طلبی آنها. لذا این افراد برای اینکه خود آسوده تر حکومت و زندگی کنند گاه به گاه به ملتی هجوم برده و بعد از قتل وغارت آنها، مردمشان را به اسارت می بردند بعد از اسارت در بازارهای مخصوص چون اشیاء آنها را نرخ گذاری می کردند سپس عده ای به جبر به خدمت ارتش در می آمدند تعدادی گلادیاتور می شدند تا در میدان های جنگی خونشان ریخته شود تا جمعی از این رویداد تلخ شاد شوند و بسیاری بصورت غلام به خدمت اشرافیان در می آمدند و به کارهای مشقت آوری چون پل سازی و جاده سازی مشغول   می شدند؛ مردمی که خود روزی آزاد بودند. به راستی یک ملت یا یک انسان به چه اجازه ای به ملت دیگر یا انسان دیگر بایستی به جبر حکومت کند.

 حال چرا امروز دیگر فکر می نمایم که دیگر جای برای برده و برده داری وجود ندارد و اصلا وجود چنین آفاتی را رد می نمایم. بگمانم چون می پنداریم همیشه بایستی حمله ای باشد تا ملتی به اسارت برده شوند و آنها را به کارهای مشقت آمیز بگمارند، یا بایستی مردمی با رنگی خاص باشند تا بر مردمی با رنگی دیگر حکومت و اربابی کنند و مرتب بر آنان فخر بفروشند

(لطف نماید در ادامه،مطلب را دنبال کنید با تشکر)

 

 


ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, توسط ابوالفضل شعبانی فرد |

 

سلام

ادب مرد به ز دولت اوست.

چرا ادب را برگزیدیم،این دور گرانبها را ادب شاخصه ای شناخت ایرانیان از عهد باستان بوده اما متاسفانه امروز کم فروغ تر شده است.

از قدیمترین سرمایه ها و میراث حیات آدمی می توان به همین موضوع اشاره کرد.

بزرگان ما در حوزه های مختلف کشوری و دینی همیشه اشاره به مقوله ادب داشته اند؛چرا که به گفته حضرت مولا علی زیورهای همیشه زنده بشریت همین ادب است،

به راستی ادب چیست: آیا یک خصلت درونی،رفتاری اجتماعی یا حالتی روحی خاص است.آیا ادب آموختنی است یا که در ذات انسان ها نهفته است و بصورت ارثی منتقل می شود از نسلی به نسل دیگر.

به چه رفتارهای ادب گفته می شود.آن چه مشخص است نمی توان برای ادب یک معنای واحد و مشخصی پیدا نمود یا به هر طریقی وصف نمود، بلکه ادب با بروز یک سری رفتارهای تحقق می یابد، گاه بروز یک سری ناهنجاری ها کمک شایانی به شناخت مقوله ادب می نماید. کلام را این گونه دنبال می کنیم، در جامعه ما یا حتی جامعه بشری به افرای که زیبا سخن می گویند، زیبا معاشرت می نمایند، با ادب اطلاق می گردد که در یک دایره کوچکتر از جمله رفتارهای که موجب شکل گرفتن لقب با ادب برای شخصی می شود می توان به زیبا راه رفتن، احترام به بزرگتر، زیبا غذا خوردن، زیبا لباس پوشیدن و خیلی دیگر از خصایل شخصی اشاره نمود.

از منظر دیگر می توان اینگونه اشاره کرد، شکل بستن تضادهای رفتارهای ناهنجار اجتماعی،سخن را با این گفته بسط می دهم که به لقمان حکیم گفتند ادب از چه کس آموختی گفت از بی ادبان، گفتند به چه روی گفت هر آن فعلی که آنان انجام دادند من خلاف آن را انجام دادم. آری اگر شخی رفتاری نمود که مورد پسند عام نیامد بر فرض مثال نازیبا صحبت کرد فحاشی نمود. بایستی دانست  که تکرار و آموزش چنین خصایلی باعث برون رفت از دایره ادب می شود، لذا انسان با ادب می کوشد خلاف آن را انجام دهد.

ادب نشان از حسب و نسب

انسانی که داری حسب و نسب عالی است اگر طوری رفتا نماید که مورد پسند جامعه نگردد و در کل به او لقب بی ادب را بدهند حسب و نسب خود را هم نابود کرده است.اما چه بسیار انسان های که با اخلاق و  رفتار های زیبا  باعث سرپوش گذاشتن بر سابقه های زشت حسب و نسب خود شده اند. بایستی دانست که همانطور که علم به حلم آراسته می گردد، قدرت و شجاعت به بخشش و عفو، توانگری و بی نیازی به انفاق، حسب و نسب نیز با ادب ارج پیدا می نماید.

چگونه می توان ادب را کسب کرد؟

آری به نظر بنده حقیر نیز ادب آموختنی است نه انتسابی که از پدری یا مادری  به فرزند خویش منتقل بشود.خانواده ها بایستی بکوشند از همان اوان کودکی فرزندان خود را با رفتارهای شایسته پرورش بدهند. مثالی می زنم شاخه گلی اگر روز اول در خاک نشانده شد مدام از او مراقبت شد خوب به شکل زیبای رشد و نمو می نماید،ولی چنانچه گل کاشته شد و به حال خود رها شد اگر چه در گلستان باشد اما مشخص نیست که چگونه رشد و نمو خواهد نمود. اما صحبت اینجاست اگر کسی حد و مرز خود را روی هم رفته بشناسد از او  انسانی با ارزشهای بالای اخلاقی بوجود می آورد، و این نیاز به یک همت بالای دارد و کار خانواده ها را بسیار مشکل می سازد زیرا که این والدین و اساتید آموزش یک کودک هستند که به او حد و مرزها را از همان ابتدا راه می شناسند.

امام صادق علیه السلام آفات بی ادبی را در همنشینی با رفیق بد،مراقبت ننمودند از گفتار، و داخل هر مکانی شدن را می داند.

ایرانیان و ادب

خوب خیلی از شاخصه های ادب را نام بردیم، از قبیل زیبا سخن گفتن، وفای به عهد، برخورد با بزرگتر و بسیاری دیگر. خوب لازم است چند صفحه ای تاریخ کشور عزیز خود را ورق بزنیم نشان های ادب را جای  جای آن می توان یافت، رستم دستتان به خاطر وعده و عهدی که با افراسیاب بست وحاضر به تمرد از دستور شاه شد تبعید می شود، آری جهان ایرانی را با وفای به عهدش می شناخت اعراب وقتی این کشور را فتح کردند از شکوه و عظمت این سرزمین ماندند بله بایستی در آثار تاریخی که تمدن را می سازد روح فرهنگ دمیده شده باشد تا گیرا شود. کوروش کبیر اولین حقوق بشر بشریت شناخته شد چرا که با این همه وسعت مملکت خویش هیچ گاه مردم خود را از لحاظ انتخاب زبان و دین محدود نکرد و از اسناد آن می توان به برخورد او با مردم بعد از فتح بابل اشاره کرد. ایرانی باستان احترام بخصوصی برای پیران و بزرگتر قائل بود در یک کلام اگر بخواهم بگویم کشوری که شعارش پندار نیک،گفتار نیک و کردار نیک بوده است و بزرگان دینی و کشوری او همیشه اساتید  ادب بوده اند جای برای سخن باقی نمی گذارد .

ادب و امروز

امروزه یک سری رفتارها باعث بروز ناهنجاری می شود که خاص زمان ما است و لقب بی ادب را برای بعضی افراد متاسفانه به ارمغان می آورد.بر فرض مثال استفاده از تلفن همراه، حفظ حق تقدم در خیابان،چراغ راهنمایی، استفاده از فناورهای چون ایمیل و جیمل و درکل اینترنت و رفتارهایی که از قدیم بوده و امروز نیز وجود دارد مانند برخورد با بزرگان و اهل قلم در حوزه های مختلف رابطه و برخورد کوچکتر با بزرگتر و بسیار بسیار، لذا امروز دایره رفتارهای که موجب ناهنجاری بد اخلاقی در جامعه می شود شعاعی بزرگتر پیدا نموده است لذا کسانی که حد و مرز خود را می شناسند و به حقوق دیگران احترام می گذارند همیشه محبوب دل مردم هستند و  می مانند.

یاعلی

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, توسط ابوالفضل شعبانی فرد |